برای دوست داشتنت
محتاج دیدنت نیستم...
اگر چه نگاهت آرامم می کند
محتاج سخن گفتن با تو نیستم...
اگر چه صدایت دلم را می لرزاند
محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...
اگر چه برای تکیه کردن ،
شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!
دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم
دوست دارم بدانی ،
حتی اگر کنارم نباشی ...
باز هم ،
نگاهت می کنم ...
صدایت را می شنوم ...
به تو تکیه می کنم
همیشه با منی ،
و همیشه با تو هستم،
هر جا که باشی!......
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته
و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده
موبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
با مشکل خودم را رساندم دم در خونتون
لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت…
«خیلی خیلی دوستت دارم»
آهای کافـہ چی …
در این روزهاے پر رفت و بی آمد
ندیدی عزیزی را کـہ تمام ِ تلاشش در رفتـ?? بود و نماند?? ؟
این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـہ اے بـہ مـ?? دادند ؛
اگر رفتـہ کـہ هیچاگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـہ حساب مـ?? برایش بریز ,
اگر از تلخی اش گلـہ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است .
بگو : کـہ فلانی در بـہ در این کافه بـہ آ?? کافه در پی تو بود بی انصاف !آهای کافـہ چی حواست با مـ?? است ؟